معنی شکارچی شنبه
حل جدول
فیلمی با بازی علی نصیریان
کتاب قانون، شکارچی شنبه
فیلمی با بازی دارین حمسه
کارگردان فیلم شکارچی شنبه
پرویز شیخ طادی
پرویزشیخ طادی
بازیگر فیلم شکارچی شنبه
مهدی فقیه
دارین حمسه
شکارچی
قناص، دام گستر، دامیار، شکارگر، صیاد
لغت نامه دهخدا
شکارچی. [ش ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) (از: شکار فارسی + «چی »، پسوند نسبت ترکی) شکارگر. شکارکننده. نخجیرگر. شکاری. نخجیروان. دامیار. قانص. شکره. قناص. (از یادداشت مؤلف). صیاد.
- شکارچی باشی، میرشکار. رئیس و گرداننده ٔ امور مربوطبه شکار و سرپرست شکارچیان در دستگاههای سلطنتی. رجوع به میرشکار شود.
شنبه
شنبه. [شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ] (اِ) شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). روز اول هفته. از کلمه ٔ عبری شَبَّت. سَبْت. (یادداشت مؤلف): شیار؛ نام روز شنبه. (منتهی الارب):
تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه
تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال.
فرخی.
مانده میراث ز جدّانش از پارینه
شوخگن گشته، از شنبه و آدینه.
منوچهری.
شنبه آنجا که قسم شنبه بود
و آن دگرها چنان کز آن به بود.
نظامی.
فکر شنبه تلخ دارد جمعه ٔ اطفال را
عشرت امروز بی اندیشه ٔ فردا خوش است.
صائب.
- شنبه شب، شبی که فردای آن یکشنبه است.
شنبه. [شُم ْ ب َ] (اِخ) نام چند منطقه است در نواحی غربی و جنوب شرقی فارس. (از فارسنامه).
شنبه. [شَم ْ ب َ / ب ِ] (اِ) مصحف شنه. (حاشیه ٔ برهان چ معین). شیهه ٔ اسب را گویند و بعربی صهیل خوانند. (برهان). شیهه ٔ اسب باشد و آن را شنه نیز نامند و به تازی صهیل گویند. (جهانگیری). شیهه ٔ اسب. (ناظم الاطباء). || آواز شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (از برهان). || در علم احکام نجوم رب آن زحل و منسوب به آن است. (از یادداشت مؤلف).
واژه پیشنهادی
پرویز شیخ طادی
تعبیر خواب
شکارچی: عشقی بزرگ اگر به قیاس شراره آتش در وی می افتاد، دلیل که جنگ و فتنه در آن موضع پدید آید. اگر بیند که شراره های آتش سخت بزرگ بودند، دلیل بود که عذاب خدای عزوجل بدو رسد، یا بدان موضع رسد. اگر بیند که شراره آتش در میان مردمان افتد، دلیل کند که مردمان آن موضع رابا یکدیگر جنگ و خصومت افتد و آتش انداختن و بازی کردن به آتش سخن زشت گفتن بود. - لوک اویتنهاو
فرهنگ معین
(~.) [فا - تر.] (ص نسب.) صیاد، شکارگر.
فرهنگ عمید
کسی که پیشهاش شکار کردن جانوران است، شکارگر، شکارگیر، صیاد،
معادل ابجد
891